سلام بیان
خوبی؟ شنیدهام که میگویند حرف نونت دارد به ت تبدیل میشود و این روزها به یک سرویس وبلاگی بیات تبدیل شدهای. من که ازت دل کندم. مثل دستمال کاغذی برایم شدهای. با تمام تنفری که ازت دارم اما به خاطر گل روی آقا محمد در پویش
شرکت میکنم.
حدس میزنم مشکلات فعلیِ تو به خاطر بی پولی باشد. تعارف نکن رفیق، خلاصه که ما نان و نمک هم را خوردهایم، ما برایت وقت گذاشتیم و نوشتههایمان را ریختیم توی آدرسهایت، تو هم لاتی کردی و برایمان زمینه را ساختی.
طوری که امروز به نظر میایی مثل یک بیمار رنجوری. تک تک اعضای حیاتی بدنت دارند از کار میافتند. حتی لسانت هم دیروز از کار افتاد و نتوانستم مطلبی منتشر کنم. چند بار آمدم و برگشتم. شبیه ساره که برای پیدا کردن آب به این طرف و آن طرف میرفت به وبلاگ شماره یک و دومم میرفتم تا جایی بتوانم متنم را منتشر کنم. آخرش خیلی ناامیدانه رفتم آن بالا و روی ضربدرت زدم.
گوگل کیپ و گوگل داک را یادت میآید؟ همانها که همیشه بهشان حسودی میکردی. بعد از طلاق من و تو، سوگلیام شدهاند. من نویسندگی را با تو آغاز کردم. از وقتی طفل نوپایی در نوشتن بودم و متنهای تهوع آور مینوشتم تا الآن که همچنان قلمم مسموم است با تو بودم. هر روز وقتی از خواب بلند میشدم، سریع میرفتم توی مروگر گوشیام و حرف b را پیدا میکردم تا ببینم خبری برایم داری یا نه.
بیان! خیلی از بچهها هستند همین طوری، بدون گرفتن حقوق، و فقط برای بقای خودشان میتوانند کمکت کنند. مثلا لیست وبلاگهای برتر 98 را برایت بنویسند. من خودم هم میتوانم، ولی به شرطی که وب فیشنگار را ابتدائاً حذف کنی و من را نفر اول بگذاری.
دیگر میتوانیم کمکت کنیم وبلاگهای ضد انقلاب را حذف کنی. بیان را از لوث وجود این آدمهای سطحی و مزخرف روزانه نویس به درد نخور پاک کنی. نخبگانی مثل ویار تکلم را جایگزین کنیم و تندیس ادب بهشان بدهیم.
چندتایی قالب برایت طراحی کنیم. از موسسه محک تقاضا کنیم کمک مالی اندکی هر چند هزار تومان را به شما بدهد. چالش نامهای به گذشته برگزار کنیم و در آن از خودِ گذشتهمان تقاضا کنیم جان مادرش هیچ وقت در بیان وبلاگ نسازد.
حتی میتوانیم دوباره یک پویش درخواست از خدمات بیان بگذاریم و با آقای علی قدیری جلسه بگذاریم و وعدههایی بدهید و امیدهایی شکل بگیرد. بعدش یک کشوی دیگر برایمان به بخش کامنت دهی اضافه کنی، اصلا یک میز دراور مشتی پایین پستها برایمان بسازی.
بیان جان! به دور از شوخی همیشه در قلب من به عنوان نامبر وانِ منفور تاریخ میمانی. و امیدوارم زودتر از هم بپاشی. دعا کردن برای بهبودت که فایده نداشت، حداقل آرزو کنیم زودتر مثل یک حیوان زخمی جان بدهی تا این قدر درد نکشی.
پینوشت: از آن جا که مسئولین بیان حتی نمیتوانند پیامهای پشتیبانی را بخوانند و همان طور که آقای قدیری دفعۀ قبلی خودش گفت، بهتر است که با ایمیل بهشان اطلاع بدهیم که افرادی هستند برای معضل فعلی بیان کمکشان کنند.
ممنونم از "آقا محمدِ گل" که به یادم بودند و من را به «پویش کمکی از ما بر میاد» دعوت کردند و ممنونم از این که هیچ کس به چالش نامۀ آقا گل دعوتم نکرد و به یادم نبود. مطالب پست زور میزد طنز باشد پس بسیاری از مطالب نه خنده دار بود و نه واقعیت داشت.
درباره این سایت