هویت داشتن یعنی بدانیم چه کسی هستیم، از چه ساز و کاری تشکیل شدهایم و نسبتمان نسبت به موجودات جهان چیست. اگر هویت خودمان را یک شیعۀ 12 امامی و معتقد به ولایت فقیه قرار دادیم. اگر معتقداتمان درست بود اما در رفتار و اعمالمان کم گذاشتیم و خوانایی و تناسبی بین اعمال و اعتقاداتمان وجود نداشت، وجودمان دو پاره میشود.
جنگی در ما آغاز میشود که در انتها یا افعال، اعتقادات را تغییر میدهند و یا که اعتقادات افعال را تحت کنترل خودشان میگیرند.
اگر در یک مثال بخواهیم این تناقض را در شخصی ببینیم مثل کسی میشود که دلبسته است، معتقد است اما وقتی دوستانش را میبیند و با آنها گرم میگیرد پاک از یادش میرود که هویتش چیست. نمیتواند جلوی زبانش را بگیرد، غیبت میکند و چند نفر را مسخره میکند.
یا مثلا نمیتواند از اپلیکیشن اینستاگرام که میداند قطعا داشتنش مقدمۀ گناه کردن است دل بکند. امکان ندارد آدم وارد این اپلیکیشن بشود و گناه نکند. تصویر بدی نبیند یا گناهی نشنود. گناه کردن وجودش را دو پاره میکند، یا باید اعتقاداتش را حذف کند، یا که رفتارش را اصلاح.
معمولا هم رفتارش اصلاح نمیشود و دینش را کم کم از دست میدهد. مراحل برون رفت از این وضعیت بحرانی ساده است: یک گوشه بنشینیم، با خودمان خلوت کنیم، کاغذی جلو رویمان بگذاریم، هویتمان را پیدا کنیم و بنویسیم. بعد که هویتمان را پیدا کردیم، دوربین را بالا بیاوریم و رفتارهای خودمان از نگاه سوم شخص نگاه کنیم. تک تک افعالمان نقد بزنیم و بعد بپرسیم که آیا اینها با هویت ما خوانایی و تناسبی دارد یا نه؟
بعد شیپور جنگ نواخته میشود.
هویت را در هر صورت باید پیدا کنیم. و الا پس از مرگ برایمان پیدا میکنند و خیلی بد میفهمیم. اما واقعیت این است که ما با کثرتها آن را دائم به تعویق میاندازیم. هر روز با فعالیتهایی خودمان را سرگرم میکنیم تا فراموش کنیم خودمان را. اما یک روز کثرتها رنگ میبازند، نمیتوانیم فرار کنیم، یک علامت سوال بزرگ ما را گوشۀ دیوار گیر میاندازد و میپرسد آخر کارهایت که چه؟
وقتی نشستیم و هستها و نیستها و بایدها و نبایدها را در نسبت با جهان پیدا کردیم. آن وقت است که باید از پوستۀ عادات بیرون بزنیم.
عقل سر جایش میآید و خودمان را نقد میزند، میفهمیم که کار به این سادگی هم نیست. بیرون زدن از عادات جرأت و اراده میخواهد. این عصر هم که عصر بحران اراده است.
اگر بتوانیم همان میشویم که حضرت امیر با لفظ أشجع الناس از آن یاد میکند.
سلاح ما طبق توصیۀ قرآن صبر و صلاة و طبق توصیۀ معصومین اشک و ناله است. نشست و برخاست با دوستِ همراه. ارتباط با استاد خوب. باید به هر نحوی که میتوانیم به در و دیوار چنگ بزنیم تا ارادۀ کافی برای ماشین عقل پیدا کنیم.
تنها راه زندگی کردن همین چند خط بود و بس.
درباره این سایت