در رودخانۀ عسل مشغول شنای قورباغه بودم که یک لحظه خواستم نفس بگیرم و بالا بیایم، دیدم یک نفر آن ته نشسته و دور تختش حسابی شلوغ است. حوری نبود، فقط بلاگر بود. فیشنگار بود که نشسته بود و خودش را خفه کرده بود با بلاگر و وبلاگ.
بهشت است دیگر، به النسبه برای هر کسی فرق میکند. فیشنگار توی انتخابات 1400 با خمپارۀ جنگهای داخلی زده بودند توی سرش و مغزی که هیچ وقت استفاده نکرده بود تا باهاش بنویسد، کامل از هم پاشیده بود و ریخته بود روی آسفالت، خودم خواستم با خاک انداز مغزش را جمع کنم ولی فقط میشد با شیلنگ آتش نشانی هدایتشان کرد توی جوب.
بهشت است دیگر، اگر بهشت من است که میخواهم تویش یک بار دیگر فیشنگار را بترکانم. بماند برای این که راهش بدهند از دار السلام وارد شود، فقط شخصا 10 هزار سال علافش کردم به خاطر حق الناسهایی که گردن من داشت.
برای این یکی پایینی فرشتهها مجبورش کردند هر روز در شمایل همان شخص موزیک خر در چمن بخواند ولی نتیجه تأسف بار بود.
یک نکتۀ سینمایی بگویم که مرتبط است با کار فیشنگار: یک فیلم بی طرف نیست، اگر حتی از طبیعت بی جان هم فیلم بگیریم، باز هم ما انتخاب میکنیم که قاب تصویر از چه فیلم گرفته باشد.
خصوصیت وبلاگ فیشنگار این است ک شما فکر میکنید مطالب بی طرفانه نوشته شده است اما این که چرا این جمله و این شخص انتخاب شده تا کلامش نقل قول شود خیلی مهم است.
فیشنگار اصلا بی طرف نیست، سعید زیباکلام هم در کتاب افسانههای آرامشبخشش میگوید که اصلا این بیطرفی یک افسانه است، هیچ کس بیطرف نیست و خیلی ساده انگارانه است که فکر کنیم یک فیلسوف میتواند با قطع نظر از تمام تمایلات و منیات و خصوصیات عاطفی و فکری فلسفۀ خودش را بچیند.
حتی کانت هم تا آخر درگیر خدا بود چون پیش مادرش آموزههای دینی را آموخته بود.
پینوشت:اگر پایه باشید میتواند برای این فضای خسته یک چالش باشد. با یک نفر از بلاگرها که میشناسید و رفیق هستید شوخی کنید و در عین شوخی نقد ریزی هم به وبلاگش و خودش بروید. چه طور است؟ اگر پایهاید بسم الله، بریم تو کارش :))
درباره این سایت