من و تو هر روز حاج قاسم را میکشیم. من و توی حزب اللهی که ادعای مسلمانی داریم باید قبول کنیم ضعیف کار کردهایم. همیشه کم گذاشتهایم. اگر امام حسین(ع) هم امروز کشته میشد، یک ماه نهایتا برایش گریه میکردیم و ناراحت بودیم و پست مینوشتیم. بعد از یک ماه که فقط دل خودمان آرام گرفت بر میگشتیم به رکود و ادامۀ بیراههای که میرفتیم.
ما وظایف خودمان را فراموش کردهایم، هدفهایمان را گذاشتیم و بعد دو روز رهایشان کردهایم. برای ما باید حتما حاج قاسمی کشته شود تا به حس و حال داد بزنیم مرگ بر آمریکا! ما نرفتیم و تاریخ را نخواندیم. سرمان را کردیم توی گوشی و مشغول کلیپهای اینستاگرام شدیم. با فکاهی خندیدیم و عمرمان را تلف کردیم. فقط یکهو که حاج قاسم شهید شد، سینه چاک شدیم و وسط خیابان عربده زدیم.
با این احساسات و فعالیتهای موقتی، نه ما مسلمان میشویم و نه اسلام جلو میرود.
در این قضایا خیلیها مثل فشفشه سریع نور دادند و به سرعت هم خاموش شدند. الآن برگشتهاند به حالت اولشان. رفتند سراغ عادتهای مزخرفشان. من میخندم به این وضعیت خودمان. به این تباهی و ضعف فراگیر انسانی لبخند میزنم.
توی حرف خیلی گنده گویی میکنیم. وقتِ عمل حسش نیست و خوابمان میآید. طرحهای خوبی داریم، ولی نیروی انسانی برای طرحها تعطیل است.
میگویند دیوانهای هر روز میآمد در مسجدی و داد میزد شما دیوانهاید! همه میخندیدند و رد میشدند. یک روز آمد و تک تک به افراد اشاره کرد و دونه دونه گفت تو دیوانهای! برعکس همه بهشان برخورد و ناراحت شدند.
الآن هم میخواهم تک تک دست بگذارم و بگویم تو دیوانهای! تا شاید به کسی بر بخورد.
اینجایش را نوشتم، زیاد هم نوشتم و به خیلیها گفتم دیوانه، ولی منتشرش نکردم. شاید فکر خودمان اگر به خودمان بگوید دیوانه ناراحت نشویم. برویم و فکر کنیم و نشانههای دیوانگی خودمان را پیدا کنیم و به فکر علاج باشیم.
حاج قاسم و امثال او یک نفر نیستند. یک نفر هستند به اضافۀ اعتقادات و راهی که دارند. نادیده گرفتن راه و کنار زدن اعتقادات آن فرد از کشتن آن شخص فراتر است. یک کشتن دائمی و روزانه است، ما با کارهایمان داریم هر روز حاج قاسم را میکشیم. و صد رحمت به آمریکاییها که فقط یک بار او را به شهادت رساندند.
درباره این سایت