«چهار روز است احساس می‌کنم که گویی به کار سخت و رنج آوری مشغولم. سخت‌تر و تلخ‌تر از هر کاری، استراحت ندارد، شبانه روزی است! یک دقیقه هم مهلت نمی‌دهد، بی‌طاقتم کرده است. در عمرم از هیچ کاری این چنین کوفته نشده‌ام، این چنین به فغانم نیاورده است. اصلاً هیچ وقت نمی‌دانستم احساس نکرده بودم که "ننوشتن" هم کاری است و حالا می‌فهمم که چه کار طاقت فرسایی است. سه چهار روز است که مدام بدون لحظه‌ای بیکاری، دقیقه‌ای استراحت، دارم نمی‌نویسم امشب دیگر به زانو در آمدم. گفتم چند صفحه‌ای استراحت کنم، چند سطری نفس بکشم و حالم که کمی بهتر شد باز بروم سر ننوشتن.»


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بدهکارِ عشق لینکدونی روبیکا بدنسازي و تناسب اندام تمامی سریال های ترکی من.ساده عصردانايي رايحه ي انتظار Rolondo روگا